سلام قهرمان های کوچیک من! میخوام یه قصهٔ واقعی از یه پسر خیلی شجاع به اسم بهنام براتون تعریف کنم. بهنام فقط سیزده سالش بود، اما چون قدش کوچولو بود، همه فکر میکردن هشت، نه سالشه. اما بهنام یه قلب خیلی بزرگ داشت و کارهای خیلی بزرگی انجام داد.
بچه ها، بهنام سیزده سالشه، ولی چون ریزه میزه است. بقیه فکر می کنند هشت، نه سالشه.
فکرشو می کردید یه روز یه رفیق هم سن و سال خودتون پیدا کنید. که از وسط یه عالمه نیروی دشمن رد شد. و پرچم کشورش رو که دشمن ها پایین آوردند. بالا ببرد. اونم با دست خالی و بدون اسلحه!
مگه داشتیم همچنین چیزی؟
بله! هم داشتیم! هم داریم! یعنی خودتون پاش بیوفته همچین کاری نمی کنید؟
حالا نوبت بهنام که چهل سال بیاد جلو و با کلی دهه نودی پای کار آشنا بشه و…
این کتاب دربارهٔ چیه؟
کتاب «بچه ها بهنام» قصهٔ واقعی زندگی یه قهرمان نوجوونه که تو جنگ، کارهای خیلی شجاعانهای انجام داده. این کتاب به ما نشون میده که سن و قد مهم نیست، مهم اینه که قلبمون پر از شجاعت و ایمان باشه.
در مقدمه این کتاب ارزشمند می خوانیم
سلام بچه ها! حتماً کنجکاو شدید این چیه معرفی میکنم: EBLMJ0555_57AB بله ایشون به ستاره است.
البته برخلاف اسم بزرگش خودش کوچیکترین ستاره جهانه که به گروه از ستاره شناسای بین المللی با کلی زحمت و تلاش پیداش کردن حتماً با خودتون میگید این ستاره شناسا هم چه دل خوشی دارن این همه گشتن که کوچیکترین ستاره رو کشف کنند؟
منم تو دلم همینو گفتم ولی وقتی ادامه خبرو خوندم فهمیدم اتفاقاً ستاره شناسا در به در میگردن دنبال این ستاره های کوچیک کم نور درسته واسه ما که میشینیم پشت پنجره ستاره های تپل پرنور جذاب ترند اما نور کم این ستارها کمک میکنه ستاره شناسا سیاره هایی مثل زمین رو که ممکنه توی اونها آب باشه شناسایی کنند.
این ستاره های کوچیک و بی ادعا از بعضی ستاره های بزرگ و پرمدعا به درد بخورترند و میتونند کارای مهم تری بکنند.
در یکی از داستانهای کتاب می خوانیم
با اینکه پاییز شروع شده بود هوای خرمشهر هنوز خیلی گرم بود و بعضی جاها آب گیر نمی اومد.
برای همین بهنام توی خونه های خالی دنبال آب میگشت.
بالاخره تو حیاط یکی از خونه ها چشمش به به حوض کوچیک افتاد گوشه حیاط به دفتر پاره و به قوطی شیرخشک دنبال باد این طرف و اون طرف میرفتن بهنام نگاهی به آب مونده حوض کرد.
بعضی رزمنده ها همین هم گیرشون نمی اومد بخورند.
سطل قرمزی رو که کنار حیاط افتاده بود برداشت و با قوطی شیرخشک آب حوض رو ریخت توش
برای اینکه به بچه ها برسه باید از وسط کلی تیر و ترکش رد میشد.
سطل سنگین بود و آبش لب پر میزد بهنام از وسط تیرها زیگزاگی دوید تا برسه به بچه ها بچه های رزمنده توی کوچه ای کمین گرفته بودند که بهنام رسید.
سطل رو گرفت به طرف یکی از اونا و گفت بیا کاکو براتون آب آوردم بچه ها بهنام رو دوره کردند همه تشنه بودند.
بهنام سطل را گذاشت و دوباره رفت آخه خیلی کار داشت.
این کتاب برای کی خوبه؟
این کتاب برای همهٔ نوجوونها و جوونهایی که دوست دارن قصههای واقعی و هیجانانگیز بخونن و با یه قهرمان واقعی آشنا بشن، خیلی مناسبه.
چرا این کتاب رو بخونیم؟
- قصههاش خیلی جذاب و خوندنیه.
- با زندگی یه قهرمان واقعی به اسم بهنام محمدی آشنا میشیم.
- به ما یاد میده چطور شجاع باشیم و از کشورمون دفاع کنیم.
- به ما نشون میده که ایمان و اخلاق چقدر مهمه.
- تصویرهای قشنگی هم داره.
اگه دنبال یه کتابی هستید که:
- یه داستان واقعی و هیجانانگیز داشته باشه،
- شما رو با یه قهرمان نوجوون آشنا کنه،
- بهتون یاد بده چطور آدم خوبی باشید،
کتاب «بچه ها بهنام» بهترین انتخابه! زود باش این کتاب رو بخون و با یه قهرمان واقعی آشنا شو!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.