بچهها! میخوام یه قصه براتون تعریف کنم، قصهٔ یه قهرمان واقعی به اسم «ابراهیم». همه بهش میگفتن «داداش ابراهیم». داداش ابراهیم یه مرد خیلی خوب و مهربون بود که تو یه دورهٔ سخت، برای دفاع از کشورمون جنگید.
داداش ابراهیم خیلی آدم با ایمانی بود، یعنی خدا رو خیلی دوست داشت و همیشه کارهای خوب انجام میداد. خیلی هم قوی بود، ورزش میکرد، هم کشتی میگرفت و هم والیبال بازی میکرد. میگفت بدن قوی کمک میکنه بهتر به خدا و مردم خدمت کنیم.
یه چیز دیگه هم دربارهٔ داداش ابراهیم بگم، خیلی شوخطبع بود و همیشه لبخند میزد. خیلی هم دوست داشت چیزهای جدید یاد بگیره.
تو کتاب «داداش ابراهیم» قصههای زیادی از زندگی این قهرمان مهربون نوشته شده. قصههایی که به ما نشون میده چقدر آدم خوب و باایمانی بوده. ما با خوندن این قصهها، میتونیم مثل داداش ابراهیم باشیم و کارهای خوب انجام بدیم.
داداش ابراهیم در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا اومد و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱، وقتی داشت از کشورش دفاع میکرد، شهید شد.
چگونه مثل ابراهیم هادی باشیم
همه ما ابراهیم هادی را میشناسیم و دوستش داریم. همه دوست داریم مثل او باشیم. اما برای شبیه شدن به ابراهیم، اول باید او را خوب بشناسیم و بعد تلاش کنیم مثل او زندگی کنیم. ابراهیم شخصیتی بود که ایمان قوی، سواد، قدرت بدنی، شوخطبعی و دیگر صفات نیکو را با هم داشت.
زندگی و شخصیت ابراهیم هادی:
قهرمان داستان ما، اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ در کانال کمیل به شهادت رسید. ابراهیم از بیکاری متنفر بود و همیشه خود را با کاری مفید سرگرم میکرد؛ یا درس میخواند، یا ورزش میکرد و یا مشغول کار و عبادت بود. او به اندازهٔ نیاز، استراحت و تفریح هم داشت.
قدرت بدنی و ورزش:
ابراهیم بدنی قوی و ورزیده داشت و در ورزشهای باستانی، کشتی و والیبال بسیار ماهر بود. در پانزده سالگی برای مسابقات کشوری کشتی انتخاب شد، اما به دلیل حضور نماینده شاه برای اهدای جوایز، در مسابقات شرکت نکرد.
کمک به دیگران و حضور در جبهه:
ابراهیم در کنار درس، ورزش و کار، به اطرافیان خود نیز توجه داشت. اگر فرد فقیری در کنارش زندگی میکرد، به او کمک میکرد و اگر نیازمندی را میدید، بیتفاوت از کنارش نمیگذشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی معلم بود، اما با شروع جنگ تحمیلی، معلمی را رها کرد و به جبهه رفت. حدود دو سال در جبهه حضور داشت تا اینکه در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید.
حالا از خودمان بپرسیم: من و شما چقدر شبیه ابراهیم هادی هستیم؟
در یکی از داستانهای کتاب می خوانیم
این داستان کوتاه، نمونهای از اخلاق نیکوی شهید ابراهیم هادی را به تصویر میکشد.
ابراهیم و دوستش امیر عجله داشتند و با سرعت به سمت میدان خراسان میرفتند. ناگهان ابراهیم سرعتش را کم کرد. امیر که متعجب شده بود، پرسید: «چی شد؟ مگر عجله نداشتی؟»
ابراهیم با اشاره به جلو گفت: «کمی آهستهتر برویم تا از این آقا جلو نزنیم.» امیر به جایی که ابراهیم اشاره میکرد، نگاه کرد. مرد معلولی را دید که به سختی و با کشیدن پایش روی زمین، به آرامی راه میرفت.
ابراهیم ادامه داد: «وقتی ما با سرعت از کنارش رد شویم، ممکن است دلش بگیرد و ناراحت شود که چرا نمیتواند مثل ما راه برود. پس آهسته پشت سرش میرویم تا خدای نکرده دلش نشکند.»
امیر که کمی عجول بود، گفت: «ابراهیم جان، ما کار داریم، بیا سریعتر برویم. اصلاً بیا از کوچهٔ بغلی برویم تا مجبور نباشیم از جلوی این فرد معلول رد شویم.»
ابراهیم که به احساسات دیگران اهمیت میداد، پیشنهاد امیر را پذیرفت. آنها به داخل کوچه پیچیدند و با سرعت بیشتری به مسیرشان ادامه دادند، اما درس بزرگی از ابراهیم برای امیر باقی ماند: اهمیت به احساسات و پرهیز از رنجاندن دیگران، حتی ناخواسته.
این کتاب دربارهٔ چیه؟
کتاب «داداش ابراهیم» یه عالمه قصهٔ کوتاه و آموزنده از زندگی و شخصیت شهید ابراهیم هادی داره. این کتاب رو آقای محمدعلی جابری نوشته و آقای میکائیل براتی هم نقاشیهای قشنگش رو کشیده.
این کتاب برای کی خوبه؟
این کتاب برای همهٔ نوجوونها و جوونهایی که دنبال یه الگوی خوب تو زندگیشون هستن، خیلی مناسبه.
ویژگیهای خوب این کتاب:
- قصههاش خیلی جذاب و خوندنیه.
- باهاتون دربارهٔ اخلاق خوب و ایمان قوی داداش ابراهیم حرف میزنه.
- نقاشیهای خوشگلی داره.
اگه دنبال یه کتابی هستید که:
- یه داستان جذاب و خوندنی داشته باشه،
- شما رو با یه قهرمان واقعی به اسم داداش ابراهیم آشنا کنه،
- بهتون یاد بده چطور آدم خوبی باشید،
کتاب «داداش ابراهیم» بهترین انتخابه!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.